اشعار زيبا از استاد شهريار

با استفاده از شعر ها مشاعره كرده و چند شعر حفظ و ياد گرفته.

اشعار زيبا از استاد شهريار

۶۶ بازديد

اشعار زيبا از استاد شهريار

آمـدي، جـانـم بـه قـربـانـت ولــي حـالا چـرا بي وفـا

حـالا كــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارويي و بعـد از مرگ سهـراب آمدي

 سنگدل اين زودتر مي خــواستي، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست

 من كه يك امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـيـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــي داده ايــم

 ديگـر اكنون با جوانان ناز كـن، بـا مـا چـرا

وه كـه بـا ايـن عـمرهـاي كـوتـه بي اعـتبار

 اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چـرا

.

.

.

اشعار زيبا از استاد شهريار

آمـدي، جـانـم بـه قـربـانـت ولــي حـالا چـرا بي وفـا

حـالا كــه من افـتــاده ام از پـا چـرا

نوشـدارويي و بعـد از مرگ سهـراب آمدي

 سنگدل اين زودتر مي خــواستي، حالا چـرا

عـمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست

 من كه يك امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا

نـازنـيـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــي داده ايــم

 ديگـر اكنون با جوانان ناز كـن، بـا مـا چـرا

وه كـه بـا ايـن عـمرهـاي كـوتـه بي اعـتبار

 اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چـرا

شورفرهادم به پرسش سر بزير افكنده بود

اي لـب شـيـرين جـواب تـلخ سربالا چـــرا

اي شب هجران كه يكدم در تو چشم من نخفت

 اين قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا

آسمان چـون جمع مشتاقان پريشان مي كند

 در شگـفـتم من نمي پاشد ز هـم دنــيـا چـرا

در خـزان هـجر گـل اي بلبل طبع حــزين

 خامُـشي شـرط وفـاداري بـود، غـوغـا چـرا

شهـريارا بي حبـيب خود نمي كردي سفر

اين سفـر راه قـيامت مي روي، تـنهـا چـرا

اشعار استاد شهريار, اشعار شهريار,شعرهاي استاد شهريار

كسي نيست در اين گوشه فراموشتر از من

وز گوشه نشينان توخاموشتر از من

هر كس به خياليست هم آغوش و كسي نيست

اي گل به خيال تو هم آغوشتر از من

مي*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق

اما كه در اين ميكده غم نوشتر از من

افتاده جهاني همه مدهوش تو ليكن

افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من

بي ماه رخ تو شب من هست سيه*پوش

اما شب من هم نه سيه*پوشتر از من

گفتي تو نه گوشي كه سخن گويمت از عشق

اي نادره گفتار كجا گوشتر از من

بيژن*تر از آنم كه بچاهم كني اي ترك

خونم بفشان كيست سياوشتر از من

با لعل تو گفتم كه علاجم لب نوشي است

بشكفت كه يارب چه لبي نوشتر از من

آخر چه گلابي است به از اشك من اي گل؟

ديگي نه در اين باديه پرجوشتر از من

اشعار استاد شهريار, اشعار شهريار,شعرهاي استاد شهريار

اين همه جلوه و در پرده نهاني گل من

وين همه پرده و از جلوه عياني گل من

آن تجلي كه به عشق است و جلالست و جمال

و آن ندانيم كه خود چيست تو آني گل من

از صلاي ازلي تا به سكوت ابدي

يك دهن وصف تو هر دل به زباني گل من

اشك من نامه نويس است وبجز قاصد راه

نيست در كوي توام نامه رساني گل من

گاه به مهر عروسان بهاري مه من

گاه با قهر عبوسان خزاني گل من

همره همهمه*ي گله و همپاي سكوت

همدم زمزمه*ي ناي شباني گل من

دم خورشيد و نم ابري و با قوس قزح

شهسواري و به رنگينه كماني گل من

گه همه آشتي و گه همه جنگي شه من

گه به خونم خط و گه خط اماني گل من

سر سوداگريت با سر سودايي ماست

وه كه سرمايه هر سود و زياني گل من

طرح و تصوير مكاني و به رنگ*آميزي

طرفه پيچيده به طومار زماني گل من

شهريار اين همه كوشد به بيان تو ولي

چه به از عمق سكوت تو بياني گل من

اشعار استاد شهريار, اشعار شهريار,شعرهاي استاد شهريار

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.